توضیحات :در دو نوبتی که در جبهه حضور پیدا می کند: یکبار از ناحیه دست چب مجروح می شود؛ با اینکه در ان زمان ۱۵ سال بیشتر نداشته است، عشق به دفاع از میهن و ولایت او را از ادامه کار .باز نمی دارد
بابا فرامرزی، در یک سالگی مادر عزیزشان را از دست می دهند. و از کوچکی طعم تلخ بی مادری را تجربه می کنند، اما مهر و محبت مادر وطن او را چنان شیفته خود می سازد که عاشقانه در دفاع از آن جانفشانی می کند و نمی گذارد که این بار مادر عزیزش از دست برود.
ایشان، صدای خوبی داشتند و مؤذن مسجد و قاری قرآن بود، ضمن آنکه همرزمانش می گویند: بابا با اسرای جنگی بسیار مهربانانه رفتار می کرد و مسئولیت پذیری و دلسوزی اش، زبانزد خاص و عام بود.
جان بیدار شهید در برابر کج اندیشی و انحراف دیگران از صراط مستقیم الهی، حساس و مسئوولیت پذیر بود؛ همواره سعی بر این داشت تا با ارشاد و راهنمایی، گمراهان را به سمت و سوی حقیقت بازگرداند و آنها را از اشتباهاتشان آگاه کند اما اگر در این کار موفق نمی شد، با آنها قطع رابطه می کرد
اخلاق شهید به گونه ای بود که همه او را دوست داشتند و چون با سختی بزرگ شده بود؛ پشتکار و استقامتی مثال زدنی داشت
هنوز صدای اذان بابا در هنرستان کشاورزی آشخانه به گوش می رسد؛ خیلی دوست داشت، در همان رشته فنی ادامه تحصیل بدهد و مهندس شود؛ تشکیل خانواده بدهد و آن سختی های دوران کودکی بی مادری اش را فراموش کند، اما خمپاره مستقیم دشمن امانش نمی دهد و بر این نوجوان ۱۶ ساله ترحم نمی کند و شهید بابافرامرزی مانند خیلی از همسالان خود از این دنیای زودگذر، می گذرد